ما باز دگر باره برستيم ز غمها

شاعر : سنايي غزنوي

در باديه‌ي عشق نهاديم قدمهاما باز دگر باره برستيم ز غمها
داديم به خود راه بلاها و المهاکنديم ز دل بيخ هواها و هوسها
و آخر ز تحير بشکستيم قلمهااول به تکلف بنوشتيم کتبها
بر عقل زديم از جهت عجز رقمهالبيک زديم از سر دعوي چو سنايي
در شرط نباشد که پرستيم صنمهااسباب صنمهاست چو احرام گرفتيم